Monday, March 26, 2007

من اومدم دَدَر

من اومدم مسافرت ، نمی گم کجا بعدا خودتون می فهمین
برنامه رو سه روز زودتر حاضر کردم تا سه روز نفس بکشم . به همتون خوش بگذره . به من هم همینطور
تا بعد ( یعنی تا جمعه عصر) و البته اگر شنونده ی برنامه هستین تا پنج شنبه فعلن بای بای

Sunday, March 25, 2007

عید اومده ! بهاره

آقا این آهنگ عید اومده بهاره که شهره و شهرام و هلن و شهیاد خوندن خیلی باحاله دارم تو برنامه ی این هفته استفاده ش می کنم
ادامه دارد

Saturday, March 24, 2007

خستم


بچه ها پروژه "هفت سین در زیر زمین" که شنیدین و دارین میبینین واقعا سرویسم کرد انقدر خستم که می خوام یه هفته رو تخت بیوفتم و هیچکاری نکنم.حیف که همه به جز من اجازه این کارو دارن( اشکالی نداره من اینکارو دوس دارم ) یه چیزی بگین خستگیه بپره لطفا
من برم بخوابم فعلا خیلی خستم فردا بیشتر حرف می زنیم( ساعت یازده و نیمه شنبه شب) شب بخیر فعلا

Thursday, March 22, 2007

نوروز در زیر زمین + پاسخ به نظرات شما

امشب برنامه ای که یه ماه روش کار کردم و خصوصن دو هفته ی آخر پارسال شبانه روزی روش وقت گذاشتم پخش شد امیدوارم خوشتوناومده باشه من هم ریز ریز اینجا عکس و همینطور فیلم های پشته صحنه ی برنامه رو میزارم

صفحه اینترنتیش حاضر شد: هفت سین در زیر زمین




بچه ها عکس ، صدا و مقالات رفته رو سایت برین ببینیدش ، سروش هیکس اولین "سین" ما بود که باهاش حرف زدم . خیلی شوخ و شنگ بود و کلی من و دست انداخت . از این ماهی هم اصلا خوشش نیومد



اسلیم و فلکت زیادی خونسرد بودن. تو یه استودیو خیلی کوچولو و زیر زمینی دیدمشون ( با تزییناتی که داشت واقعا زیر زمینی بود . به دیوار استودیو دقت کنید تو عکس) بچه ها سمنو رو دوس داشتن و کلی هم ازش تعریف کردن . گرچه اسلیم( دسته چپیه) به من میگفت کاشکی کشک خشک میوردی




سالسا: با بچه ها دوستم . روحیه ی نوجوونیشون به شدت آدمو زنده می کنه ، اولین کارشون شبه عید اومد بیرون واقعا هم عالی بود . دمشون گرم




امیر تتلو :بی نهایت خونگرمه . تهی و تتلو و دو سه نفر دیگه رو یه جا با هم دیدم . اونشب خیلی استرس داشتم و اصلا حالم خوب نبود . تتلو نماده سکست از سفره هفت سین . لبخندم بهشم میاد


حسین تهی : از این بشر شیطونت تر و خوش عکس تر ( چه ربطی داشت بهم ) ندیدم . بی نهایت خونگرم و دوست داشتنی . زیاد وول می خوره و آدم همش باید با یه زنجیر ببندتش به صندلی . تو مصاحبه باهاش خیلی راحتم . چون حرفه ایه و معمولا مصاحبه باهاش رو یه ضرب و بدون قطع کردن پیش می برم. نماد تخم مرغ رنگیه ما بود. دمش گرم



پاپاسی : خیلی گله . من دوستش دارم . این سیب هم به پاپا سیب تبدیلش کرد

گفتم به دوستی با بچه ها افتخار می کنم . گرچه این " هفت سین در زیر زمین " شاید یه حسن ختام موقتی بود واسه من که یه سال با بچه های رپ فارسی کار کردم ،ولی به شدت پاشون وا میستم و این بجه ها امسال به سه سبک و سیاق دیگه وارد برنامه ها میشن نمیگم چطوری تا خودتون بشنوین
واسه کسایی که برنامه رو نشنیدن
اولا - ممکنه امشب خولاصش از شبه هفتم بهزاد تکرار بشه ، خولاصه ای که با اصلش خیلی متفاوته و اصلا تکراری نیست( پخش نمیشه، الان بهزاد بهم گفت که کنسرت دیشب لیلا فروهر منصور و بلک کتز رو پخش می کنه امشب)برنامم تا آخره عید رویه اینرتنت هست و بعد به گورستان تاریخ خواهد پیوست

دوم - صدای مصاحبه ها ی بچه های به صورت جداگانه روی سایت زیگزاگ خواهد رفت از امروز ( مستقیم رویه سایت زیگزاگ که در ایران هم بشه شنیدتشون) می تونید بشنوید

پاسخ به نظرات

من نمی دونم چرا بعضی از بچه ها میگن اینجا فیلتر شده . فکر نمی کنم چون اینجا ما خلاف نمی کنیم و خلافکار ها رو هم راه نمیدیم

در ضمن ع ل ی ر ض ا که لطف می کنی برنامه رو می شنوی و اینجا رو هم می خونی ، به نظرم آدم اگر عکس یا مطلبی رو از جایی ور میداره میزاره تو وبلاگش باید منبع رو هم ذکر کنه ! ولی دیدم تو عکس سروش - هیچکس رو از زیگعلی ور داشتی گذاشتی ت وبلاگت صداشم در نیوردی ! خودا می دونه لابد صداها رو هم که بزاریم واسه دانلود میگی خودت مصاحبه کردی و زیگزاگ مصا حبه هات رو دزدیده!

صداها واسه گوش داده شدن از امروز میره روی سایت زیگزاگ

Tuesday, March 20, 2007

سالی که گذشت



در یک جمله : خیلی عجیب وغریب بود
وضعیت عشق و عاشقی در 85 : جمعش کنم رو هم میشه 23 روز. یه 20روز و یه 3 روز . اولی تو نوروز پارسال و دومی هم تو تابستون ، بعدش پشت دستمو داغ کردم که گوه بخورم دیگه برم تو عشق و عاشقی . راستشو بخوای اصلا فرصتش هم نشد
وضعیت درسی : ریدمان ولی پر از شانس تا حالا نشده بود درس نخونده همه ی واحدهام پاس شه ولی یه قرون سواد ندارم
وضعیت کاری : از این خیلی راضیم چون بعد از مدت ها برگشتم به کاری که دوستش داشتم. مهم تر اینکه پر از تجربه های جدیده و به قول یکی از دوستام جسورتر و وقیح تر شدی تو کار.، داشتم نیگا می کردم ،شصت و سه گزارش رادیویی ،و تهیه سه برنامه نتیجه ی پارسالمه ! و یه مقاله البته ( بر خلافه سالهای گذشته امسال مقاله نویسیم نم کشیده بودد، ) تو کار کلی دوسته جدید پیدا کردم( دشمن هام صد برابر شد خصوصا بچه هایی که قبلا همکار بودیم یا بهشون کلی چیز یاد داده بودم و بعد من رو دور زده بودن و بهم می خندیدن الان به خونم تشنن) دوستهایی که روزی صد بار با هم مشورت می کنیم و یا دوستهای هنرمندی که باعث افتخارن( گله سر سبدشون هم بچه های رپه فارسین، که به شدت پاشون واستادم )در یک کلوم ،در سال گذشته من داشتنه مهربون ترین رییسه دنیا ، باحالترین معلم رویه کره ی زمین ، صمیمی ترین همکاره دنیا رو تجربه کردم.
چیکار خواهم کرد ؟ نمی دونم ، کلی آرزو دارم ولی به خصوص تو کارم . اعتماد به نفسه خیلی کارها رو ندارم که باید امسال تجربشون کنم.

Monday, March 19, 2007

نوروز در زیر زمین - جدید شد

بچه ها دارم مجموعه نوروزی " نوروز در زیر زمین " رو تموم می کنم( تموم شده یعنی دارم مسترش می کنم ) که تا فردا صبح رادیو باشه . تو یه این ویژه برنامه سفره هفت سینمون رو تو زیر زمین میندازیم و میزبانه " هفت " سین " رپه فارسی" خواهیم بود و همینطور رویه سایت زیگزاگ هم علاوه بر صدا کلی عکس و مقاله از بچه ها خواهد بود.پدرم در اومد امیدوارم دوستش داشته باشین.
میهمانان به ترتیب اولویت "سین " اسمشون :
سالسا
اسلیم و فلاکت
حسین تهی
و طلسم
خودا کنه دوستش داشته باشین، چون از فکر تا به عمل در اومدنش تمامه اسفند رو گرفت و واقعا نزدیکه ده روزه که از صبح تا شب روشیم . دسته عکاس باشی گلمون هم درد نکنه
چند خط جدید - شش ساعت قبل از تحویل سال نو
بچه ها مجموعه " نوروز در زیر زمین " بعد از سه هفته حرص خوردن و ده روز کاره شبانه روزی امروز عصر تموم و برای پخش آماده شد ، همینطور صفحه ی اینترنتیشم حاضر شد . واقعا تجربه ی سختی بود . باورم نمیشه که چطور دو ساعت برنامه ی ناقابل نزدیکه بیست روز کار برده، خیلی سعی کردم استاندارد های بین المللی برنامه سازی رادیویی رو توش رعایت کنم و در عین حال همش می گفتم که چیکار کنم که به بچه های شنونده خوش هم بگذره .امیدوارم که اینطور باشه . فردا مفصل براتون خواهم نوشت ولی امیدوارم واقعا ساله خوبی داشته باشین . واقعیت اینجاست که سال گذشته ،سالی پر از تجربه بود واطسم . از همه نظر . امیدوارم امسال هم همینطور باشه. فردا می خوام واستون از سالی که بر من گذشت بگم

Thursday, March 15, 2007

زیگ نوروزاگ - قسمت دوم + عکس +پاسخ به نظرات+جدید شد دوباره

این روزها ، خیلی داره کند و بد می گذره . همش دارم از اینور شهر میرم اونوره شهر دلیلش رو هم نمی دونم واقعا! چرا می دونم . ساختن سریال نوروزیه " نوروز در زیرزمین که نمی دونم از کجا یهو تو ما خلق اللهم رخنه کرد تمامه زندگیه منو زیر رو کرده. این سریال که قرار توش پای سفره ی هفت سین زیر زمینی بشینیم ، قراره در اولین برنامه زیگزاگ تو سال نو پخش بشه. و همزمان عکسها و مطالبش هم روزی سایت زیگزاگ باشه. ( این جمله با رنگه آبی جدیده ، الان ساعت نزدیکه سه عصر شنبست )ضبطش بالاخره امروز ( شنبه ) به طور کامل تموم شد . مصاحبه ی هیچکس هم حاضر شده دارم رو تتلو کار می کنم

دیشب( پنج شنبه شب) در حالیکه داشتیم به ساعت پخش زیگزاگ نزدیک می شدیم،و من که هول هولکی ی پیرهنم رو بر عکس پوشیدم و طبق معمول میکروفون رو هم یادم رفت ور دارم عازمه محل قرارم با نصفه رپه فارسی بودم دیشب تهی و تتلو و طلسم و فلاکت و حسام و مجید نرمه و کلی دیگه رو یه جا با هم دیدم) بهزاد زنگ زد که ذلیل شده فایل برنامتو اشتباه فرستادی و اونجا بود که من سکته کردم و به جز صدای خس و خس هیچ چیزه دیگه ای شنیده نمیشد . خدا رو شکر که فرنازگ اونجا بود وو قضیه رو ماست مالی کرد به شدت گزارش با دادن پسورده ایمیلم به فرنازاگ از تویه صندوقچه ی فرستاده هام تو ایمیلم پیدا شد آخر برنامه پخش شد


بچه ها من واسه این سریال ( که دوم فروردین از زیگزاگ پخش میشه و صفحه ویژش با عکس های دبش هم در طول نوروز رویه سایت زیگزاگ خواهد بود ) دارم خودم رو می کشم و همین سریال کذایی باعث شده هنوز واسه نوروز حاضر نشم
خبر جدید و داغ - ساعت 10:40 جمعه شب
الان تو ماشین نشستم و در حالیکه دارم از شدت ترافیک کشنده تهران دق می کنم ، با اینترنت راداری دارم اینو می نویسم . مصاحبم با بهزاد در حالیکه با هم ( مجازی البته ) در قلیون کش خونه نشستیم انجام شد ( ایول تکنولوژی )سوالاتون رو پرسیدم .حدودا یک ساعت و خورده ای حرف زدیم که باید به نصف کمش کنم. هفته ی دیگه جمعه همزمان با تولدش می شنویدش( الان یعنی شنبه زنگ زد ، خبره بدی داشت : بر اثر یک اشکال فنی صداهامون بد ضبط شده ، دوباره باید مصاحبه کنم باهاش پس فرصت دارین هر چی سوال دارین دوباره ازش بپرسین) سریع
پاسخ به نظرات - جدید شد
بنیامین جان ، " نوروز در زیر زمین " ویژه برنامه ی نوروزیه زیگزاگه( چقدر جملم شبیه روزنامه های ایران بود) که از رادیو و
سایت زیگزاگ پخش و منتشر می شه ( هم صوتی ، هم مقاله ای و عکسی) حالا که اینو گفتم بزارین یه نق هم بزنم . واسه تهیه برنامه هایی از این دست معمولا یک تیم کار می کنن مثل برنامه سال تحویلی که بچه ها دارن تو بخش فارسی درست می کنن ( برنامه بی نهایت خوبیه، بهزادم توش هست) که یک تیم مسیول تهیه اش هست ولی این نوروز در زیر زمینو( که خیلی مفصلتره به نظرم)متاسفانه همه ی کارهای رادیوییش رو دارم تنهایی انجام میدم که واقعا طاقت فرساست. بچه ها اکثرا رفتن مسافرت و نیستن . خدا عکاس باشیمون رو حفظ کنه که تو قسمت آنلاین " نوروز در زیر زمین "داره شاهکار می زنه
بهاره انقدر قر نزن . اگه دوست نداری گوش نکن. من دارم خودم رو اینجا پاره می کنم تو فقط داری غر می زنی. می تونی بری سمنو
بپزی با مامان بزرگت یا نمی دونم یه کاره دیگه بکنی اگه دوست نداری برنامه رو بشنوی . ساختن این برنامه و از همه مهمتر نزدیک کردنش به استاندارد های جهانی برنامه سازیه رادیویی کاره مشکلیه که تنهایی دارم انجامش میدم عوض دلگرمی فقط غر بزن
علیرضا : اونی که بغله تتلو هستش اسمش مجیده با تهی آهنگ خونده ولی خیلی خجالتی بود و مصاحبم باهاش اصلا خوب نشد و شاید به جز چند کلمش اصلا پخشش نکنم، من ، تهی و تتلو سه چهارتای دیگشون رو با هم دعوت کردم یه کافه روی آسمون که محیطشم واسه عکاسی خوب باشه. بچه ها هم سه ساعت تو سلمونی لفت دادن به جای ساعت پنج ، ساعت هشت اومدن . شبه خوبی نبود واسه من چون موعد پخش برنامه زیگزاگ هم بود و من بر اثر یک اشتباه در فرستادن گزارشها ،یک گزارش رو دو بار فرستاده بودم و یکی رو اصلا نفرستاده بودم این بود که همش تو استرس بودم تا زمانی که خبره ارسال گزارشم رو شنیدم هم آروم نشدم ( تتلو همش می گفت الان سکته می کنی ، دمشون گرم خیلی سعی کردن منو آروم کنن با شوخی و خنده ) اون شب با استرس شروع شد ولی با عکس های نیما و حرفهای باحال بچه ها خوب تموم شد . بعدشم جای همتون خالی با یه اکیپ دیگه رفتیم بستنی بسکین رابینز خوردیم ( ساعت نزدیکه یازده شب بود) و قدم زدیم

Wednesday, March 14, 2007

حالم بده

بچه ها امروز کلی مصاحبه و عکس از بچه های رپ خون گرفتم و گرفتیم واسه برنامه نوروزی ولی الان چند تا خبره بد شنیدم که کاملا ریده به اعصابم .

Sunday, March 11, 2007

زیگ نوروزاگ + گفتگو با هیچکس با ویدیو+دو بار جدید شد


آقا ضبط برنامه های نوروزی به شدت شروع شده . داریم سعی می کنیم گل به کاریم. یه بخشی از برنامه ی نوروزی هم به فرهنگ زیر زمینی و هفت سین ما با این بچه ها ربط داره. واسه همین دیروز من و آقای عکاس باشی ( نیما افشار نادری ، دوست خوبم )رفتیم سراغه سروش هیچکس ، که به خاطره " س " اول اسمش به راحتی تو سفره هفت سین تپونده میشه. کلی باهاش گپیدیم و عکس گرفتیم و کلی کارهای هیجان انگیزه دیگه که در برنامه و صفحه ی نوروزی زیگزاگ رو میشه( بیشترم الان توضیح نمیدم تا تو کف بمونید ) اما وسطه مصاحبه که رفتیم تو تراسه استودیو که سروش داشت توش آهنگ ضبط می کرد ، ازش خواستم ویژه خواننده های زیگعلی ، دو کلوم حرف بزنه و ویدیو بگیریم . این پایین هم می تونید ببینیدش هم دانلودش کنید ( هم رو یوتیوپ هم رو گوگل) برین حال کنید. منم برم سره کارم






پشت صحنه مصاحبم با هیچکس


من ویدیو رو تو گوگل هم گذاشته بودم ولی نمی دونم چرا فقط اولش کار می کرده ، اگر تا حالا ویدیو رو ندید ، اینجا رو هم یه امتحان بکنید
چند خط جدید : دارم مصاحبمو با سروش ادیت می کنم . چهل دقیقه باهم گپ زدیم که باید یه چیز ده دقیقه ای از توش در بیارم. نمی دونم با اون سی دقیقه ای که به نظرم ارزشمندن ولی به دلیل فشرده بودن برنامه عید و تعداد زیاد مهمونهای برنامه ، باید حذف بشه باید چیکار کرد! شاید بشه تو بخشه پادکاسته بی بی سی برای دانلود گذاشتتشون . اگرم نشد اصلا آتیش می زنمم به مالم . میزارمشون اینجت ، البته باید با رییس روسا مشورت کنم ببینم تکلیف این خورده صداها که ما از وسطه مصاحبه ها در میاریم چیه ! اینا هم ماله بی بی سی هستن یا میشه روی وبلاگ های شحصی هم منتشرشون کرد ( منظورم تو زیگ علیه البته) تا چه شود
راستی اصلا حسه چهارشنبه سوری نیست ، تو خونه می مونم به برنامه عید می رسم
چند خط جدید تر :( الان ساعت هفت صبحه چهارشنبست ، فردای چهارشنبه سوریه) دیشب قرار بود تو خونه بتمرگم و به کارهام برسم تا اینکه این اشکان ذلیل شده من رو اغفال کرد و به سودای نشون دادن طوله سگش که دیشب زودرس به دنیا اومده منو کشوند وسطه میدونه جنگ. رویکرد جدید نیروی انتظامی برام خیلی جالب بود . به نظرم سعی می شد که صمیمی تر مراسم رو کنترل کنن . حتی با مردم هم در این سنت همراه شدن. من هم یه چیزهایی ضبط کردم که هنوز گوش ندادم چطوری از آب در اومده و قابل پخش هست یا نه .

Saturday, March 10, 2007

مصاحبه با بهزاد + چند خط جدید با رنگ قرمز


بچه ها فردا ( دوشنبه ) با بهزاد مصاحبه می کنم . سوالهایی که تو پست " گوزی که گنبد شد " وبلاگش ، ازش پرسیدید رو خواهم پرسید اگر سواله دیگه ای هم دارید بپرسید همینجا لطفا.

این مصاحبه واسم واقعا سخته : چون بهزاد به عنوان بهترین معلم من قراره با دقت شاگردشو نظاره کنه و من از زیر ذره بین بودن می ترسم. نمی دونم میشه سوالهای بالای 18 پرسید یا نه. البته بهزاد مشکلی نداره فقط بستگی داره این مصاحبه تو کودوم برنامه پخش بشه. می خوام از آرشیوم ، برنامه های حیلی قدیمیه بهزاد ( ماله ده دوازده سال یپیش) و همینطور آواز خوندن بهزاد رو هم تو یکی از برنامه های نوروزی واستون بزارم
چند خط جدید
دارم مصاحبه ی نوروزی بهزاد رو با خانم شهره درست می کنم . خیلی شوخ و شنگه . خوشم میاد از این مصاحبه ها آدم دستش بازه . بیست ساعت از شروع ادیتش گذشته ،هشت دقیقه و چهل ثانیش درست شده فعلا( تازه شروعش رو هم الان دوباره گوشیدم خوشم نیومد ، عوضش می کنم. اینا بخشی از برنامه های نوروزی زیگزاگ وبی بی سیه ،

بچه ها + پاسخ به نظرات

دو تا پست قبلی رو حذف کردم ، دلیلش هم تنها و تنها رعایت قوانین و مقرراته بی بی سیه که واسم خیلی محترما. اتفاقی هم نیوفتاده فقط بهم گفتن که بر طبق قوانین بهش جهانی ، جای اون مطالب تو وبلاگم نیست ، راست هم میگن چون بی بی سی اصلش بر بی طرفی و حذف موضع گیری های شخصیه و نباید نظرات شخصیه ما وارده کارمون بشه، گرچه به نظرم پست برنامه زیگزاگ مسیله ای نداشت ولی به هر حال نظر من تنها شرط نیست و ترجیح دادم واسه بر طرف کردنه هر گونه سو تفاهمی حذفشون کنم گرچه به شدت پاشون واستادم، !.
راستی کادوی تولد بهزاد رو هم خریدم و دیروز واسش فرستادم رفت . واقعا انتخابش کاره سختی بود . بهزاد دوست داره کولاه هاشو خودش بخره و کسی بهش هدیه نده! لذا قضیه کولاه خریدن واسه بهزاد با اینکه کاشف به عمل اومد سایزه کلش چقدره منتفی شد.عرضم به حضورتون که فعلا نمی گم واسش چی خریدم ولی خیلی از بچه ها کمک کردن . از بنیامین محمدی واقعا ممنونم که راهنمایی تلفنی کرد( بنیامین گفت واسه بهزاد چپق بخر . منم رفتم تو مغازه چپق فروشی به جای چپق ، چشمم به یه چیزه دیگه افتاد). از بهاره و
پریماه و کوچه گردم تشکر
پاسخ به سوالاتتون تو نظرات
فرانک جان مصاحبه ی من و بهزاد دوشنبه انجام میشه . سوالاتو تا فردا واسم بفرست.
بچه ها راستی اینجا فیلتر شده ؟؟؟؟؟؟ بنیامین میگفت فیلتر کردن منو. فکر نکنما
راستی اون اشتباهی که تو پروفایلم بود هم تصیح شد . مرسی از تذکرتون .

Wednesday, March 7, 2007

کادوی تولد بهزاد + چند جمله جدید با رنگ قرمز


بچه ها من آخرین روز دانشکده قبل از عید رو هم با یه خبره خوب تموم کردم ( یه امتحانی رو که اگه قبول نمی شدم اخراجم می کردن تخمی تخمی قبول شدم ) الان فقط پمج دقیقه فرصت دارم که لباس عوض کنم و برم واسه بهزاد کادوی تولدانتخاب کنم

بعد هم برم سره یه قرار ... وای من دارم خل میشم . آخه یه مسافر قراره بره لندن و من فقط سه روز وقت دارم کادوی تولد بهزاد رو باهاش بفرستم . منتهی این مسافر دوست داشتنی لندن خیلی دیر به من قطعیت سفرشو به لندن خبر داد (خودمم تنبلی کردم البته ) ومن اون کادویی که واسه بهزاد در نظر گرفته وبدم رو خیلی دیر سفارش دادم و مسلما نمیرسه که با این مسافر واسش بفرستم وای ؟نهههههههههههههههههههههههه . می دونید چی سفارش دادم ؟ یه عروسک از چهره ی بهزاد ! ( به خودا سفارش دادم بابا ! تو تهران فقط یه جا اینکارو می کنه )ولی حییییییییف چون دسته کم یه هفته دیرتر میرسه دستم

حالا شما بگین من برای بهزاد چی بخرمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم فقط تورو خدا سریع بگین من اینجا رو مرتب چک می کنم . هیچی به ذهنم نمیرسه . فکر کنید این کادو رو قراره از طرفه شما واسه بهزاد بخرم . پس وسواس کافی رو بخرج بدینااااااااااااااا
جدید : اولا هنوز واسه بهزاد کادویی انتخاب نکردم هنوز و دارم دق می کنم
دوما بچه ها من واسه انجام دادن تدوین برنامه فردا شب و انجام دادن یک پروژه دانشگاهی باید تا صبح بیدار باشم مرتب به اینجا سر می زنم
راااااااااااااستی ، من این جمعه با بهزاد مصاحبه می کنم و پرسیدنیهاتون رو می پرسم .

Monday, March 5, 2007

و سر انجام : گفتگو با ابلیس + مقدمه تازه + جواب سوالاتتون

این مطلب رو دیشب در حالی که داشتم از خواب می مردم اینجا گذاشتم، امروز یعنی سه شنبه صبح هم که داشتم میرفتم دانشکده یکمی بهش اضافه کردم . الان که ساعت نه و نیمه شبه رسیدم خونه . روزه خوبی بود ، یه گزارش واسه برنامه گرفتم که الان حسش نیست ولی فردا صبح کله ی سحر یعنی نزدیکه سه و نیم ، چهار صبح پا میشم تدوینش می کنم و قبل از رفتن به دانشکده واسه بهزاد می فرستمش . با بهزاد هم سه چهار بار تلفنی حرف زدم سرما خورده بود و بر عکسه من که نگران برنامه ی این هفتم ، اون نگرانه برنامه ی نوروزیه . داریم ضبطش می کنیم آخه ، ابلیس هم بخشی از همون برنامست . راستی ازم خواسته شده واسه برنامه ویژه سال تحویل هم یه چیزی درست کنم تا چه شود
سوالاتی رو که تو کامنتا پرسیدین ته این پست جواب دادم
***
خوب کلاس درس وحشتناکی که تو پست قبلی در موردش نوشته بودم ، به خاطر ملاقات با ابلیس ، رپ خون ، به شدت پیچونده شد
ابلیس رو در حال رفتن به استودیو و ضبط آلبومه جدیدش ، چند لحظه قبل دیدم . و سوالهایی که تک و نوک ازش پرسیده بودین رو باهاش در میون گذاشتم - تو عکس ما رو در حال گپ زدن میبینید- مصاحبه ابلیس که به دلیل شخصیت جدیتر حسین ابلیس یکمی سنگینتره متاسفانه، نزدیکه دو ساعت طول کشید و برای برنامه نوروزی زیگزاگ تهیه شده .
یه مختصر از ابلیس رو داشته باشین تا به زودی با عکس و ویدیو براتون بیشتر بگم :
نوزده سالشه ، خارج از ایران درس می خونه ، به شدتم با رفقای رپ خون سابقش( که تو مصاحبه اسماشون رو می شنوین و از دوستای منم هستن ) دعوا داره .تا حالا آهنگ تگ نداشته . قبل از مصاحبه پیش سروش هیچکس بود . موبایلش همیشه مشغوله . منه خاک بر سرم سره مصاحبه باطری دوربین و موبایلم هر دو تموم شد این عکسها رو با تلفن دستیه ابلیس گرفتیم. اون دست و دستگاه در عکس ماله بندست. ابلیسم تو عکس اصلا خوب نیوفتاده به نظرم
همینو داشته باشین تا بعد
جواب سوالاتون که تو کامنتا پرسیدین
اول فازی فرشته که تابستون نشده هندونه های خوشگلی گذاشت زیر بغلم : دمت گرم بابت تعریفات مرسی که می گوشی منو. به محض اینکه خواب از سرم بپره میرم وبلاگتو می خونم . مرسی
بهاره جان با اون جر و واجری که تو میدی ، کی جرات داره سوالتو نپرسه . بله پرسیدم ! پس تو برنامه نوروزی بشین و بگوش که
چرا " ابلیس "
علیرضا جان مرسی . خوب کردی
طناز خانوم خوشگل ، ابلیس در مورد اون آهنگی که گفتی توضیح داده ، عقیده ی همه ی افراد محترمه . آره اون تو ارمنستان درس می خونه مفصل تو گپمون توضیح میده. بشنووووووووووووو
کوچه گرد : خوب شد پرسیدی . از ترس اینکه استاده هفته ی دیگه بیاد و لنگمو جر و و اجر کنه ، کله کلاسها رو ار همین شنبه تا بعد از نوروز تعطیل کردم . از تعطیلات تابستونی هم بیشتر شد . منتهی پدرم در اومد . سوالتو از ابلیس پرسیدم
ادامه دارد

Sunday, March 4, 2007

اینکه .... بدون عکس و فیلم فعلا + انتهای جدید واسه مطلب

این تاریخی که بالای مطلب به فرنگی نوشته شده زره مفته یعنی به وقت آمریکاست الان دوشنبه صبحه و ساعت تقریبا از پنج صبح گذشته و من از ساعت سه بیدارم. اگر این اینترنت به اصطلاح پر سرعت نبود شاید باید می شستم ماه و ستاره ها رو میشمردم. این کم خوابی ناشی از مشغول بودن وحشتناکه فکره آقا . اینکه امروز استاده بد اخلاق عظیم و حجیم دانشکده می خواد امتحان شفاهی بگیره و جلوی بچه ها ضایعم کنه . اینکه امروز دوشنبست و هنوز واسه برنامه پنج شنبه شب هیچ گوهی نخوردم. اینکه این ماه قبض تلفن دستیم بالای سیصد هزار تومن میاد . اینکه می خواست یه شماره ایران سل بخرم ولی وقت نکردم و نمی کنم .اینکه به ابلیس و طلسم و دو تا دختره قول دادم باهاشون مصاحبه کنم اما وقت نمیشه ولی باید ببینمشون . اینکه بند دوست داشتنی ترین کفشم یه ماهه پاره شده و من راستش رو بخواین نمی دونم از کجا بند کفش بخرم
اینکه باطریه کامپیوترم داره تموم میشه ... بقیشو بعدا می نویسم واستون
بعدن نوشت : ساعت شیش و نیمه صبحه . آقا ما داریم میریم کلاس جراحی . با همون لباس جدید و یکمی گشاد که رفتم ته تهرون خریدمش . می خوام لباس فرم رو از خونه بپوشم ! حوصله لخت شدن در ملا عام و عوض کردن لباس جلوی یه مشت چشم فضول که پایین و بالاتو زیر رو می کنن .اعتراف می کنم از این استاده مثله سگ می ترسم .

آقای " من واستادم " شاکیه + یه خبر خوب که دو ساعت بعد به مطلب اضافه کردم


آخر این پست دوبار جدید شده تا الان - 8:30 شب ایران
یه خبر خوب الان ساعت 9:10 شب ایران دارم اضافه می کنم به ته این پست

امروز ظهر گوشی جدید موبایلم ( بادا بادا مبارک بادا ) زنگ خورد . شماره رو نشنناختم وقتی جواب دادم صدای آشنای سروش - هیچکس بود که مثل همیشه تلفن رو با لفظ " بیگی بغلو " شروع کرد . تعجب کردم چطوری بی خیال شماره ی تلفن رند سابقش شده و ایران سل رو جایگزینش کرده وقتی ازش دلیلشو پرسیدم گفت تلفنم بین همه ی مردم شهر پخش شده بود آسایش نداشتم ، انقدر تلفن دستیم زنگ می خورد که حتی مهلت زنگ زدن نداشتم



من نمونه ی این بی فرهنگی ما ایرانی ها رو وقتی به ینه دیدم که روی مسنجر یاهوم شماره تلفن تمام این رپ خون ها اومده بود و از منم خواسته بودن که واسه همه بفرستمشون
حتی این مزاجمت های دایمی رو واسه این بچه ها که جز عشق خودشون هیچ حامی دیگه ای واسه کار ندارن چندین بار هم به عینه دیدم وقتی داشتم با حسین تهی مصاحبه می کردم از نقاط مختلف ایران زنگ می زدن و ازش می خواستن باهاشون حرف بزنه و حتی یه دخترکه کرجی هم ازش خواست تا باهاش سکس داشته باشه ! امیر تتلو هم در یکی از مصاحبه هاش به من گفت که تلفن فحش دار زیاد می گیره

پس ای ملت مدعی فرهنگ شما رو به خدا اگر تلفن این بچه ها و یا هر هنرمندی دستتون رسید خودتون رو کنترل کنید به این شرح که

یک - بهش زنگ نزنید به خدا هنرمندای ما می دونن طرفداراشون خیلی دوستشون دارن
دوم - تلفنشون رو به کسی ندین و شما چرخه را بشکونید.
سوم لازم نیست از هنرمندی تقاضای سکس کنید چون صد در صد ردش می کنه . اگر خیلی هوس کردید از این فرمول استفاده کنید
عکس هنرمند + دست خودتان
اینم بعدا اضافه شد فرنازاگ وقتی این مطلب رو شنید زنگ زد پارم کرد واااا خوب مگه دروغ گفتم
تی فدا تا بعد
بعدن نوشت : دارم رو ویدیو هایی که امروز گرفتم می کارم . صد تا قرار مصاحبه با همه گذاشتم که تا الان کنسل
شده خاک بر سرم
بعدن نوشت 2: با بهزاد حرف زدم داشت با بچه ها ویدیوی منصور رو درست می کرد . بهزاد واقعا دوسته خوبیه چون وقتی داره نصیحت می کنه مطمینی که داره دل می سوزونه و نصحیت می کنه
اما خبر خوبم : بالاخره بعد از کلی پیغام . پسغام حسین ابلیس واسه مصاحبه باهاش
همین الان باهام تماس گرفت دمش گرم بابا دمش گرم . میبینمش به زودی سوالی ازش دارین تو کامنت ها بنویسید تا واستون بپرسم

Saturday, March 3, 2007

زیگ علی ، ترافیک نوروزی و رپ خونها


ویدیوی ترافیک نوروزی و ویدیوی جدید تهی و تتلو
دیروز که برای دیدن دو تا از بچه های رپ خون ( و البته بعدشم سفر به جنوب تهران واسه خریدن لباس جراحی ) دوازده ساعت تمام
داشتم تهران رومتر می کردم متوجه شدم که ترافیک سنگین شده و عید نیومده ما عیدیمون رو از ترافیک و ماشین ها گرفتیم. بین دو
ساعت ویدیویی که دیروز گرفتم یه هوا هم به ترافیک تهران لطف کردم یه ویدیو گرفتم و واسه اینکه حوصلمون سر نره یه تیکه از موزیک ویدیوی جدید تتلو و تهی که واسه برنامه شب هفتم بهم دادن تا تو استودیوی تلویزیونی جدید ازش استفاده کنیم هم باهاش میکس کردم تتلو و تهی بچه های خیلی ماهین خصوصن با تهی خیلی حال می کنم . اونایی که شنونده برنامه هستن هستن حتمن گپ من رو با تهی و تتلو شنیدن
اگر صفجه نمایش بالا باز نشد می تونید ویدیو رو از اینجا هم ببینید
فعلا من رفتم دانشگاه تا ظهر

Friday, March 2, 2007

-کافی میت "انگشتی " نستله را نخرید - با ویدیو

ساعت ده صبح برای اولین بار انتهای این مطلب رو جدید کرددم . نیگاش کنید
الان ساعت ده و نیمه شبه ایرانه بعد از دوازده ساعت برگشتم خونه یه سری مطلب جدید ته پست اضافه کردم که ناشی از
دیداره امروزم با چند تا رپ خونه ، ببینید لطفا! مرسی
صبح پاشدم واسه خوردن صبحونه بسته ی کافی میت جدیدی رو که بهش میگن کافی میت
انگشتی ماله شرکت نستله ایران رو که روزه قبلش بر اثر یه اشتباه ناشی از گول خوردن بعد از دیدن بسته ی خوشگل این محصول کثافت خریده بودم رو باز کردم ریختم تو فنجون قهوه اگر بدویند چه افتضاحیه . هر چی شیر بود گوله گوله شد روی سطحه فنجون . انگار گوله های شیر داشتن بهم بیلاخ میدادن . شرح ماجرا رو تو ویدیویی که گرفتم ببینید







اگر ویدیو باز نمیشه اون رو تو لینکه مستقیمش اینجا ببینید
از اینجا به بعد رو تازه نوشتم - ساعت ده صبح
الان بعد از مدت ها چشمم به جمال اون هودر خل روشن شد . بعد از یه سال دوباره پادکاست راه انداخته که نمی دونم چرا نمیشه
دانلودش کرد . شما امتحان کنید شاید شد. با اینکه از حسین اصلا خوشم نمیاد ولی چون تو بعضی کارها اولین بوده باید یه هوا ، هواش رو داشت
از اینجا به بعد رو ساعت یازده شبه ایران دارم اضافه می کنم به مطلب
همین الان بعد از دوازده ساعت پلکیدن و از این کافه به اون کافه رفتن با دو تا از بچه ها ی رپ خون که فعلن اسمشون رو بهتون نمیگم و کلی وراجی در مورد کارهاشون و ترتیب دادن مقدمات مصاحبه و البته نزدیکه نه بار دستشویی رفتن ( فقط یه بار ریدم ) رسیدم خونه . نزدیکه دو ساعت ویدیو گرفتم که براتون میزارمش اینجا ببینید فردا ولی فعلا دارم میمیرم
پس فعلا جیش بوس لالا

به جونه تو عاشقی بد دردیه ( چه ربطی داره به موضوع) تقصیر بهزاده


این در حکمه یه سلام و علیکه که بگم منم دوباره برگشتم .. نمی دونم آیا حرفی واسه گفتن دارم اینجا یا نه چون ب نظرم به اندازه ی کافی گفتنی ها رو از طریق همون برنامه ی رادیویی فسقلی میگم حالا محض خالی نبودم عریضه اینجا هم یک کمری می جنبونیم تا بعد بببینیم چه میشه ، البته من واقعا بلد نیستم در مورد مسایل روز بنویسم . فکر کنم اینجا بشه یه عریضه و
منم یه عریضه نویس که از زندگی و کارم بگم
اگر قوانین رادیو بزاره شاید بعضی از برنامه هارم تپوندم اینجا ولی اگه نزاشت اصلا مهم نیست همینجا رادیو زیگ علی رو راه می ندازم ( بدون اینکه حتی یه شنونده داشته باشه ) والله

فعلا تمام